صفحه شخصی سعید محمدی اصل   
 
نام و نام خانوادگی: سعید محمدی اصل
استان: آذربایجان غربی - شهرستان: ارومیه
رشته: کارشناسی عمران
تاریخ عضویت:  1390/02/29
 روزنوشت ها    
 

 بتن: من خیلی بدبختم . . . !!! بخش عمران

23

بتن: من خیلی بدبختم . . . !!!

مجله بتن در حال قدم زدن در هوای آزاد بود که ناگهان صدای گریه به گوشش رسید. به صدا نزدیک و نزدیکتر شد و دید آقای بتن داره زار زار گریه میکنه!
الله الله . . . دلش به حالش سوخت و نزدیک رفت تا یه خورده باهاش درد و دل کنه.

مجله بتن: سلام، چرا داری گریه میکنی؟ کسی ناراحتت کرده؟

بتن: (با گریه) من خیلی بد بختم . . .

مجله بتن: آخی ی ی ی، چرا آخه ه ه ه ؟

بتن: پرسیدن با یه دونه "چرا" خیلی راحته، ولی جوابشو میمونی که از کجا شروع کنی. راستشو بخوای من از همون لحظه تولدم با بدبختی به دنیا اومدم. یا شنم کمه، یا ماسم کمه، یا هر دو درسته و سیمانم کمه. فقط این وسط تا دلتون بخواد، آبم زیاده !!! دیگه منی که تولدم این شکلیه، فکر می کنید بزرگ شدنم چطوری باشه! خدایا چی قرار بود بشم، چی شدم !!!

مجله بتن: چی قرار بود بشی؟ الان چی هستی مگه؟؟؟

بتن: والا حدود 2 قرن پیش یه عده اولین تولد منو جشن گرفتن و قصدشون این بود که با گذشت زمان و انجام تحقیقات گسترده، نسل های با کیفیت تر منو در اختیار بشریت قرار بدن. تو این راه چه مطالعات و چه آزمایش هایی که انجام نشد. خدای من چه هزینه هایی که صرف نشد. نتیجه اینکه مقالات و کتابهای زیادی نوشته شدن. آیین نامه های مختلفی تدوین شدن. یه عده در این زمینه پژوهشگر شدن و یه عده آیین نامه نویس. یه عده محاسب شدن و یه عده مجری. خلاصه سازمان های زیادی درست شدن. قرار شد همه سازه های بتنی طبق ضوابط آیین نامه اجرا بشن، و با بررسی های بعدی روی سازه های اجرا شده، ضوابط آیین نامه رو بروز کنن تا با این کار آیندگان ادامه راه گذشتگان رو بدرستی دنبال کنن و از اتلاف بی مورد هزینه و زمان جلوگیری بشه. این روال تو بعضی جاها خوب پیش رفت، ولی بعضی جاهام نه پیش رفتش معلوم بود نه پس رفتش. قربون خدا برم که ته شانسو به من داد و درست وسط جمعه بازار همین دسته دوم به دنیا اومدم!!!

مجله بتن: ای بابااا ، آخه چرا انقدر منفی نگاه میکنی؟ مگه اینا چیکار میکنن؟

بتن: بگو چیکار نمی کنن. به خاطر ندانم کاری های همیناس که تمام زندگیه من شده غم و غصه، الانم دیگه کاری غیر از گریه کردن برام نمونده. مخصوصا از وقتیکه پروژه های مسکن مهر شروع شد، هر چی بدبختی بود سر من بیچاره نازل شد. یه دفعه کار زیاد شد و نیروی کار جوابگو نبود. با این پیش زمینه هر کی از مامانش قهر کرد، اومد پیمانکار شد، بدون اینکه صلاحیت یا عدم صلاحیتش زیر ذره بین قرار بگیره. چراکه ظاهراً کمیت مهمتر از کیفیت شده بود!
تو خانواده من همه چی از سرنوشت غم انگیز بابام شروع شد. قسمت بابام این بود که در تولید تیرچه بتنی بکار برده بشه. مسئولین تولید بخاطر تقاضای زیاد و زمان و امکانات کم، نسبت به عمل آوری تیرچه ها سهل انگاری کرده و اونا رو زودتر از موعد از استخر آب در می آوردن چون تیرچه های سری بعد منتظر آب بودن. این وسط بیچاره بابام از بی آبی هلاک شد و قبل از اینکه به محل نصب برسه . . .

بعدش نوبت داداشم بود که بعنوان تیر بتنی انجام وظیفه میکنه. این دفعه کیفیت بتن بدک نبود، اما چی بگم از شاهکار طراح محترم سازه . . . . یه نگاه به این عکس بندازین.


آخه یکی نیس بگه پدرت خوب مادرت خوب، می مردی اگه یه ذره مقطع تیر رو بزرگتر می گرفتی؟ تو نقشه ها تقویتی ها رو زیر آرماتورهای طولی کشیده اما به این فکر نکرده که اگه دو ردیف آرماتور تیر متقاطع هم پایین اونا بی افته، عملاً می رسه به تار خنثی ! بیچاره داداشم همین بسش نبود و بعد بتن ریزی حال و روزش به این شکل شد.


از کاور خاموت ها بگم، یا از تکه های یونولیت که قبل از بتن ریزی از داخل قالب تیرها تمیز نشدن! تنها کاری که دستمون برمیاد، اینه که دستامون رو بالا بگیریم و بگیم: ایشاللللللا اتفاقی نمی افته !!!
و اما بد بیاری بعدی مال مامانم بود که اونم چند روز دیگه تکلیفش معلوم میشه.

مجله بتن: چند روز دیگه تکلیفش معلوم میشه؟!

بتن: آره. مامانم تو بتن سقف بکار برده شده. روزی که بتن ریزی سقف رو انجام می دادن، یهو پمپ بتن خراب شد و درست شدنش 2 ساعتی طول کشید که بعد اونم نظارت گفت وقت بتن گذشته و اجازه بتن ریزی نداد. اما پیمانکار گوشش بدهکار نبود و همون بتن ها رو پمپاژ کرد! خلاصه بحث بالا گرفت و کار به حاشیه کشید. بعد بتن ریزی نامه بازی شروع شد و نتیجه این شد که تا 90 روز ادامه عملیات در اون قسمت متوقف بشه. حالا به گفته یه عده اگه کرگیری کنن و بتن جواب نده، تخریبش میکنن و اینطوری من بی مامان میشم. اما یه عده هم می گن تو ایران عمراً سازه ای رو تخریب کنن. اگه کر جواب نده، بارگذاری می کنن. اگه باز جواب نداد، محاسبات رو بازبینی میکنن. اگه اونم نشد، یا با نامه سرو تهش رو هم میارن، یا با نامه نامه نامه ... یه کاریش میکنن! حالا من موندم فکر مامانم باشم، یا اونایی که فردا پس فردا قراره بیان زیر این سقف زندگی کنن !!!

مجله بتن: واقعاً متأسفم. نمی دونم غیر از این چی می تونم بگم. سر خواهرت چی اومده؟ خواهر داری؟

بتن: نه من خواهر ندارم. اما یه نامزد داشتم که حرف نداشت. از تحصیلاتش گرفته تا طرح مخلوطش، ماه بود.

مجله بتن: داشتی؟ مگه الان کجاست؟ اونم بلایی سرش اومده؟

بتن: نه، منو ترکم کرد. آخه من سرطان دارم.

مجله بتن: هه هه هه ... سرطان! هه هه هه ه ه ه ه ...

بتن: کوفت! خجالت نمی کشی با این هیکلت؟

مجله بتن: ببخشید، منظوری نداشتم. آخه سرطان ... ! مگه سرطان مال آدما نیست؟!

بتن: اسمت رو گذاشتی مجله بتن، اونوقت حتی اسم سرطان بتن هم به گوشت نخورده؟! به واکنش قلیایی سنگدانه های بتن میگن سرطان بتن. البته دکترا میگن این یکی دیگه تقصیر مسکن مهر نیست و یه چیز تخصصیه، اما من باور نمی کنم. مطمئنم این آتیش هم از گور اونا بلند شده.

مجله بتن: ظاهرت که چیزی نشون نمیده! میشه بیشتر در این مورد بگی؟

بتن: علائم این بیماری چند ماه تا چند سال طول میکشه تا خودشو نشون بده. توضیحات بیشتر هم وقت و حوصله میخواد. اگه علاقه دارین، میتونین در مورد واکنش قلیایی سنگدانه های بتن (Alkali-Aggregate Reaction) از اینترنت دنبال مطلب بگردین.

مجله بتن: باشه، همین کار رو می کنیم. راستش الان این سؤال مطرح میشه که چرا باید طرحی به این بزرگی و حساسیت کارش به اینجا بکشه! شاید بهتر باشه این موضوع رو در iiiwe هم مطرح کنیم تا نظرات دیگران هم شنیده بشه. مخالف یا موافق فرقی نمیکنه، مهم اینه که یه میانگین از نظرات مختلف در رابطه با این موضوع گرفته بشه.
بسیار خب. آقای بتن تشکر می کنیم از اینکه وقتتون رو در اختیار ما گذاشتین و امیدواریم که حداقل در آینده شادی به خانواده شما برگرده. ممنون و خداحافظ.

یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 13:41  
 نظرات    
 
م. مستاجران 17:32 یکشنبه 11 دی 1390
2
 م. مستاجران
با سلام:
جالب بود
ممنون
رضا مهیاری 17:34 یکشنبه 11 دی 1390
3
 رضا مهیاری
از این دست موارد یکی دوتا نیست
دلم خونه از دست معمارهایی که خودشون رو خدای ساختمان سازی میدونن و به هیچ صراطی هم مستقیم نیستند
البته تقصیر ما هم کم نیست که با چشم پوشی و سهل انگاری بهشون میدون میدیم
مهدی ابراهیمی 08:56 دوشنبه 12 دی 1390
2
 مهدی ابراهیمی
با سلام
واقعیت بود.
با جناب مهندس مهیاری موافقم. تقصیر ما هم هست که از روی بعضی از مسائل به سادگی میگذریم. البته اگه هم نگذریم هم مثل قسمت مامان بتن داستان اول کر میگیرن اگه جواب نداد بارگذاری میکنن اگه نشد تو دفترچه محاسبات تجدید نظر میکنن اگه اون هم نشد بالاخره پیمانکار تو نامه بازیش با مشاور فامیل در میان.
مهدی سهرابی 09:36 دوشنبه 12 دی 1390
4
 مهدی سهرابی
بله چون ما ایرانی‌ها حافظه تاریخیمون ضعیفه، حتما باید یه زلزله دیگه مثه بم بیاد و گندکاری‌های معمارا، بساز بفروشا و امضافروشا رو بشه تا سرموم به سنگ بخوره.
امیر یاشار فیلا 12:45 دوشنبه 12 دی 1390
2
 امیر یاشار فیلا

بسیار خواندنی، پرکشش، متعهدانه و تأمل‌برانگیز است.
سپاسگزارم آقای مهندس محمدی اصل.
پرداختن به موضوعات تخصصی در قالب نوشته‌های طنز با فضایی فانتزی و زبانی همه‌فهم، کار دشواری‌ست که افزون بر آگاهی‌های تخصصی نویسنده، نیازمند باریک‌بینی، حس طنز، دید اجتماعی و توانمندی در نوشتن و پدید آوردن فضای فانتزی است؛ و به همین دلیل، این شیوه با آن که تأثیرگذاریِ قابل‌توجه و فراگیرش (در قیاس با طرح موضوعات به شیوه‌ی معمول و با استنادات علمی) بارها آزموده شده و به اثبات رسیده است، هنوز ـ به علت همان دشواری که گفته شد ـ جایگاه شایسته و درخور خود را در میان نوشتارها و متن‌های مهندسی نیافته است.
آخرین نمونه‌ی موفق از این‌گونه نوشتارها که من به‌عنوان روزنامه‌نگار و پژوهشگر حوزه‌ی مهندسی ساختمان خوانده‌ام، همان نوشته‌های کوتاهی بود که از آقای مهندس آرش بصیری، در چند شماره از نشریه‌ی سازمان نظام مهندسی ساختمان اصفهان به چاپ رسید و یکی از بخش‌هایش با نام «خاطرات تادائو آندو» در iiiwe نیز نقل شد؛ و به جرأت می‌گویم که نوشتار «من خیلی بدبختم ...» به لحاظ طرح موضوعی پراهمیت و برخورداری از پاره‌ای ظرافت‌های نوشتاری، نمونه‌ی بسیار خوب دیگری از این‌گونه متن‌های مهندسی به شمار می‌رود.
و جالب این است که در فضای فانتزی و انتزاعی همین نوشته هم، موضوع مورد نظر در بستر گفت‌وشنودی که یک سوی آن نشریه‌ای تخصصی («مجله‌ی بتن») است، مطرح شده؛ که همین، خود نوعی تأکید بر نقش مهم ـ و شاید مغفول‌مانده‌ی این قبیل نشریات ـ در طرح موضوعات و معضلات، و زمینه‌سازی برای چاره‌اندیشی است.
نمی‌دانم این مطلب نوشته‌ی چه کسی‌ست و آیا پیش‌تر در نشریه‌ یا وب‌سایتی انتشار یافته است یا نه؛ اما اگر آن‌گونه که از پاراگراف پایانی برمی‌آید، این متن را خود آقای مهندس محمدی اصل به‌قصد انتشار در iiiwe نوشته باشند، به این همکار ارجمند تبریک می‌گویم و اجازه می‌خواهم که آن را با ذکر مأخذ و نام پدیدآورنده در چند نشریه و محفل مهندسی، نقل کنم.
اما اگر نوشته‌ی فرد دیگری‌ست، مزید امتنان خواهد بود که ما را از نام پدیدآورنده و محل انتشار پیشین، آگاه فرمایند.
با سپاس دیگربار.
امیرحسین تبریزی ورزقانی 15:13 دوشنبه 12 دی 1390
1
 امیرحسین تبریزی ورزقانی
سلام مهندس جان مرسی خوب بود
سعید محمدی اصل 19:20 دوشنبه 12 دی 1390
2
 سعید محمدی اصل
از همه دوستان و همکاران گرامی تشکر می کنم.
جناب مهندس فیلا از آشنایی با شما هم خوشحال شدم. از پروفایل شما دیدن کردم. من همیشه توجه خاصی به اهل قلم دارم.
سعید محمدی اصل 00:25 سه شنبه 13 دی 1390
3
 سعید محمدی اصل
جناب مهندس فیلا
بنده معمولا نوشته های دیگران را با ذکر منبع و نام نویسنده نقل میکنم. و روزنوشت های بی نام نوشته های ناچیزی هستند که تنها جهت خالی کردن ناراحتی ها و یا خوشحالی های درونم مینویسم. و صد البته فکر نمیکنم ارزش اینگونه توجه خاص همکارانم را داشته باشند.
باز هم از شما تشکر میکنم.
سایه ذاکری 01:19 سه شنبه 13 دی 1390
3
 سایه ذاکری
مهندس محمدی اصل سلام
از خوندن نوشته تون واقعا لذت بردم. من از بعد تخصصی چیزی در مورد این خانواده ی بدبخت بتن نمیدونم(همیشه فکر میکردم هی باید بهش آب داد که الان دیدم یکی از دردل های این طفلکی بتن همینه)
اما از سبک نوشتتون خیلی لذت بردم. ازتون ممنونم
امیدوارم موفق باشید
حسن ابراهیمی 06:24 سه شنبه 13 دی 1390
2
 حسن  ابراهیمی
نگران نباش بتن عزیز , بچه های iiiwe حتما به فکر سلامتی خودت و خانواده محترمت هستند , و کوشش خواهند کرد با در نظر گرفتن یک رژیم غذایی مناسب بهترین آبها بهترین ماسه های بدن گل و لای بهترین سنگدانه های مورد نیازت رو تامین کنند و با بهترین لباسهایی که در نماسازی استفاده میکنند و به تنت می پوشند تو رو از سرما و گرما حفظت کنند.

تا بچه های متخصص iiiwe رو داری , بتن جان , دیگه غم نداری , اشکاتو پاک کن که احساس کنی خوشبختی داره از اینجا به سمتت میاد , ببین دوستان چطوری حمایتت کردند و کامنت گذاشتند , خواهشن دیگه نگو که من خیلی بدبختم .

آب نبات سنگی هم خواستی بگو برات بخریم بخوری و قویتر شی.
امیر یاشار فیلا 14:04 سه شنبه 13 دی 1390
2
 امیر یاشار فیلا

سلام جناب آقای مهندس محمدی اصل.
بسیار خوشنود و خوشوقتم از آشنایی با شما، مهندس قلم‌به‌دست و خوش‌ذوق.
باور بفرمایید آنچه درباره‌ی این نوشته‌ی شما گفتم، کاملاً فارغ و تهی از تعارف‌های مرسوم و متداول است.
برای شما و همه‌ی همکارانی که دغدغه‌ی معضلات حرفه و تخصص خود را دارند و توانایی‌های خود را در راه بهبود اوضاع صنفی و حرفه‌ای به کار می‌گیرند، آرزوی موفقیت‌های بیش‌تر و استوارتر شدن گام‌ها را دارم.
پاینده باشید.
سعید محمدی اصل 21:28 سه شنبه 13 دی 1390
1
 سعید محمدی اصل
باز هم از تک تک عزیزان تشکر می کنم.
به امید فردایی بهتر برای سرزمین عزیزمان
نازنین بهشتی 14:32 چهارشنبه 14 دی 1390
3
 نازنین بهشتی
من کامنت سایه جون و مهندس فیلا رو توی بخش کامنتها خونده بودم، اما چون این مطلب یه کمی طولانی بود و فرصت نداشتم، دل تو دلم نبود که بتونم بیام و سر صبر و حوصله بخونمش
امروز که خوندمش خیلی لذت بردم و دیدم حق با دوستان بوده
منم تبریک میگم جناب مهندس محمدی
ایشالا این کارها و تلاشها نتیجه بده و کیبفیت بتن توی صنعت ساختمان کشورمون بهتر بشه
امیر عید 22:38 پنجشنبه 15 دی 1390
1
 امیر عید
واقعا جالب بود آقای مهندس. دستتون درد نکنه.
هاوری نصیری 12:16 چهارشنبه 11 مرداد 1391
0
 هاوری نصیری
با تشکر از شما مهندس خوش فکر و آینده نگر